رمان دایی جان ناپلئون که ایرج پزشکزادتاریخ مرداد 1349 را پایانش گذاشته پس از چاپ به صورت پاورقی در مجلۀ فردوسی نخستین بار در بهمن 1351 به شکل کتاب منتشر شد. در زیر ظاهر شوخ و موقعیت های مضحک حاصل از ماجراهای این «خانوادۀ بزرگ اشرافی» دهه های آغاز قرن چهاردهم هجری خورشیدی ، بی ریشه بودن، و خالی و پوشالی بودن این اشرافیت دروغین و ریاکاری جامعه ای آشکار می شود که جز مال و شهوت دغدغه ای ندارد.

در سریال ناصر تقوایی اجرایی بسیار ساده با لحن ملایم انتخاب کرده که بارزترین جلوۀ این ترکیب در بازی هاست. نماهای طولانی گاهی در ترکیب با حرکت های غیر متظاهرانۀ دوربین(کار ماهرانۀ علیرضا زرین دست) در سریال فراوان است. تدوین کمترین دخالت را در ساختمان روایت دارد و گنجوی نیز با درک همین نکته مانند کارگردان و فیلمبردار تلاش کرده خود را در دل روایت گم و پنهان کند. بیش از 90% فیلمنامه عین کتاب است و تغییرات و حذف های تقوایی هوشیارانه است. درست ترین حذف مربوط به پایان کتاب است که مش قاسم 25 سال بعد ، با افزایش قیمت زمین های اهدایی دایی جان به نان و نوایی رسیده و خودش را در میان اشراف یکی از شهرسان ها جا زده و با انتخاب نام «سالار» همان داستان های جعلی دایی جان را به خورد دیگران می دهد و خودش را سردار جنگ با انکلیسا معرفی میکند.

و از پرویز فنی زاده چه باید گفت؟ او با آن شلوار سیاه، پیراهن یقه حسنی و جلیقه و کلاه لبه دار سربازی ، با ریش رو به پایین دارد ، تجسمی از نوکر صفتی است. بارزترین آمیزۀ ترکیب موزونی از جلوه های واقع گرایی درک نقش و هدف کارگردان در اجرای کاریکاتوری را میان همۀ بازیگران سریال، در بازی او میتوان یافت تکیه کلام «دروغ چرا؟ تا قبر آ، آ ، آ...» در اجرای بی ظرافت یک بازیگر بی استعداد یا میان مایه، آزار دهنده می شد، اما او هر بار این جمله را با ظرافتی تازه می آمیزد که آن را تر و تازه می کند، مثل آن جا که بیل یا سینی روی سرش را دست به دست می کند تا با همان دست همیشگی ، تعداد قدم ها تا قبر را بشمارد. این ظرایف در اجرای همین جملۀ تکرار شونده آن قدر زیاد است که آدم از دست کسانی که گاهی مانع می شوند او آن را (یا تکیه کلام دیگرش: «ما یک همشهری داشتیم...») را بگوید، حرص می خورد. و گاهی با مهارتی کمدی را تبدیل به ملودرام می کند. مثل آنجا که در شرح عاشق شدن یک همشهری اش چنان اجرا را لبریز از احساس می کند که آدم شک نمی کند دارد شرح عاشقی خودش را می دهد. این ظرایف و شیرین کاری ها آنقدر زیاد است که در شرحش باید همه شان را فهرست کرد.

پرویز فنی زاده استعدادی نبوغ آمیز و تباه شده بود که «پنداری دوووووود شد رفت هوا»، و فقدانش حسرت همیشگی هنر نمایش این سرزمین خواهد ماند.   

هوشمند گلمکانی