این زن نمونه ای ایرانی روی دیگر سکۀ مهشید(در فیلم هامون) و بانو(در فیلم بانو) است. مهرجویی این فرصت را داشته که واریاسیون های مختلفی از شخصیت زن در فیلم هایش به تصویر بکشد و هر کدام را به نمایندۀ یک قشر ، طبقه یا وجهی از ترکیب متناقض روحیات زنانه تبدیل کند. سارا این وسط عادی ترین و آشناترین آن هاست. زنی که کدبانوگری را خوب بلد است و فیلم، زمان قابل توجهی را صرف نمایش جزئیات این مهارت او در آشپزی و خانه داری می کند. درست بر خلاف مهشید یا بانو که این وجه شخصیت شان کاملا حذف شده بود. سارا در پوشش و رفتارش فرق دارد و چادر مشکی نیکی کریمی یکی از ظرایف ماندگار شخصیت پردازی در فیلم است. فداکاری کودکانۀ سارا و قدر ناشناسی حسام توانسته دل اغلب مخاطبان را بلرزاند و به خصوص زن ها را به موقعیتی آشنا و تکرار شونده (لااقل به زعم خودشان) ارجاع می دهد که با کمال میل حاضرنددر رنج و غصه های سارا شریک شوند و به عنوان یک هم درد نگاهش کنند. گیرم بلاهایی که خودشان سر طرف مقابل آورده اند کم از مهشید و دارو دسته اش در هامون نداشته باشد. مهم این است که مهرجویی زیرکانه اجازه می دهد این معصومیت دوست داشتنی و پر طرفدار به کامل ترین شکلی بروز کند و روی تماشاگر تاثیر بگذارد .انتخاب نیکی کریمی و کارکرد چهرۀ خاصش برای انتقال این احساس در به بار نشستن این شخصیت کمک بزرگی کرده و شاید برای همین است که پس از سال ها هنوز خیلی ها سارا را بهترین بازی کریمی می دانند.

سارا جزو شخصیت های اقتباسی مهرجویی است که تفاوت هایش با نمایش نامۀ منبع، خانۀ عروسک ایبسن، تمهیدهایی برای پررنگ تر شدن این وجه ستمدیدگی و معصومیت است. اگر نورا در خانۀ عروسک دغدغه های جدی تری دارد و در پی چنگ زدن به ماهیت وجودی خویش است. در عوض سارا به دختر بچۀ شیطانی می ماند که انگار همۀ این کارهایش ادامۀ بازی های پنهان کودکی است که حالا در برابر دنیای خشک و با قرار داد بزرگسالی مستوجب عتاب و سرزنش می شود. راز شکنندگی جذاب سارا در همین است و حرکت غیر منتظرۀ پایانی اش را باید در حکم ورود به دنیایی فرضی بگیریم که زاویه های دیگر وجود او را در فضای تنگ آشپزخانه در حال سرخ کردن بادمجان و عمل آوردن قیمه فراموش کرده بود و امکان جولان و رهایی اش را فقط به حرکتی کوتاه درون قابی بسته محدود می خواست. آن قطرۀ اشک معروف در این نما، شاید پایان کودکی سارا بود.